جدول جو
جدول جو

معنی افساد کردن - جستجوی لغت در جدول جو

افساد کردن
تباه انگیختن پهشاندن (پهش فساد)
تصویری از افساد کردن
تصویر افساد کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

به هم پیوستن یگانه شدن متحد شدن بهم پیوستن دادی که منعقد میسازند و همگام شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احماد کردن
تصویر احماد کردن
ستودن ستودن ستایش کردن تحسین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احسان کردن
تصویر احسان کردن
بخشش کردن دهشیدن افضال کردن بخشش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احساس کردن
تصویر احساس کردن
سهیستن
فرهنگ لغت هوشیار
راهنمایی کردن راموزی نیوری رهنمونی کردن به راه راست آوردن راه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارسال کردن
تصویر ارسال کردن
فرستادن روانه کردن فرستادن روانه کردن گسیل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاد کردن
تصویر استاد کردن
ماهرکردن بدرجه استادی رسانیدن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسفار کردن
تصویر اسفار کردن
اظهار کردن بیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشهاد کردن
تصویر اشهاد کردن
گواه گرفتن شاهد گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسناد کردن
تصویر اسناد کردن
از کسی آوردن از کسی دانستن نسبت دادن چیزی بکسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احسان کردن
تصویر احسان کردن
نیکی کردن، نیکو داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احساس کردن
تصویر احساس کردن
سوهیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارسال کردن
تصویر ارسال کردن
فرستادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایراد کردن
تصویر ایراد کردن
سخنرانی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایجاد کردن
تصویر ایجاد کردن
پدید آوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افاده کردن
تصویر افاده کردن
فیس کردن خود گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افضال کردن
تصویر افضال کردن
بخشش کردن، احسان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ریشخند کردن استهزا کردن، ظلم کردن ستم کردن، حیله کردن مکر کردن، سحر کردن جادو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجاد کردن
تصویر ایجاد کردن
تاشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایراد کردن
تصویر ایراد کردن
اعتراض کردن ایراد گرفتن: بر مطالب او ایراد کرد، بیان کردن: (نه هر عبارتی که در نعت او ایراد کند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسون کردن
تصویر افسون کردن
حیله کردن، نیرنگ به کار بردن، سحر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افسوس کردن
تصویر افسوس کردن
((~.کَ دَ))
مسخره کردن، به ریشخند گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افسرده کردن
تصویر افسرده کردن
Depress
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
Lavish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ارسال کردن
تصویر ارسال کردن
Consign, Dispatch, Post, Remit, Submit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از احساس کردن
تصویر احساس کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اتحاد کردن
تصویر اتحاد کردن
Ally, Unite
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ایجاد کردن
تصویر ایجاد کردن
Create, Engender, Generate, Institute
دیکشنری فارسی به انگلیسی
отправлять , отправить , подавать
دیکشنری فارسی به روسی
создавать , порождать , генерировать , учредить
دیکشنری فارسی به روسی